گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیات 30 تا 33 ] ....



ص : 384
اشاره
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَۀِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ
لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ( 30 ) وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَ هُمْ عَلَی الْمَلائِکَۀِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ
31 ) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ( 32 ) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ )
( أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ( 33
385
[سوره البقرة ( 2): آیه 30 ] .... ص : 385
اشاره
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَۀِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ
( لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ( 30
صفحه 174 از 235
ترجمه و شرح .... ص : 385
داستانهاي قرآن در جاها و مناسبتهاي مختلف بیان گردیده است و در هر جا مناسبتی که باعث ذکر داستانی میشود خود سبب آن
است که داستان بحد معینی محدود گردد و بصورتی درآید که متناسب با مقام باشد و این از آن جهت است که با محیط روحی و
فکري و هنري که همراه با ذکر داستان است سازگار و هماهنگ باشد. لکن باید دانست همان اندازه که خلقت و ترکیب معنوي و
قواي نفسانی آدمی مرموز و اسرارآمیز است آیات مربوط بخلقت و مقام آدمی و اسرار هبوط و صعود آن نیز اسرارآمیز و موجب
سؤالاتی است:
چگونگی فرشتگان و اعتراض و تسبیح و تقدیس آنان- تعلیم اسماء و ابناء از آن و عرضه داشتن بفرشتگان- سر برتري آدم- سجده
ملائکه و سرپیچی ابلیس چگونگی وجود آنان- سکونت آدم در بهشت و حقیقت آن و هبوط و راه صعود آدم همه اینها مورد
سؤال و از اسرار قرآنی است لذا خداوند متعال در این آیه شریفه و آیات بعدي منظور از آمدن انسان بدنیا و حقیقت خلافت و
جانشینی او 386
در زمین و آثار و خواص این خلافت را تشریح نموده و رسما مسأله رهبري و خلافت انسان را پیش کشیده و اعلام میدارد که او
سرپرست حقیقی و واقعی زمین است و اوست که میتواند هر نوع تصرف را در آن بنماید و این منصبی است بس بزرگ و کرامتی
است بس گرانبها که خداوند بانسان عنایت کرده است اینک میفرماید:
اي حبیب من بیاد قوم خود بیاور زمانی را که پروردگارت بفرشتگان و آنها که پس از نابود ساختن بنی الجان با شیطان در زمین
بودند فرمود:
من در روي زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد تا به آبادي آن پرداخته و ابداع و خلاقیتی را که برایش خواستهام بانجام
برساند فرشتگان چون انسان را در اثر لوازم مادي و دواعی طبیعی محل فساد و موجب تبهکاري میدیدند و خود را در پرستش حق
فانی و در اطاعت امر معبود مراقب مییافتند و از طرفی حکمت خلافت خدا را بانسان و علّت تفضیل او را بایشان نمیدانستند از راه
استعلام و تعلّم نه از راه اعتراض گفتند پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزي کند چنانکه بنی الجان
چنین کردند و اگر هدف از آفرینش انسان عبادت است ما همواره در طاعتیم و محو در عبادتیم و تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم
و بپاکی از هر عیب یادت میکنیم پس چگونه انسان را برتري داده و او را خلیفه خود قرار میدهی حکمتش چیست؟ خطاب شد
آنچه ما از اسرار آفرینش میدانیم شما نمیدانید و ما بر همه اسرار آشکار و پنهان آسمانها و زمین واقف و از همه داناتریم.
احتمال دارد این گفتگو بین خدا و ملائکه حالی باشد نه قالی (و اله اعلم).
این آیه دلالت دارد بر فضیلت و شرافت انسانی بر قسمتی از ملائکه یا بقولی 387
بر تمام ملائکه زیرا شرافت بسته بکمال و تمامیت وجود است و انسان از بین موجودات بجامعیّت و تمامیّت اختصاص پیدا کرده و
آنچه در موجودات بنظر میرسد نسخه جامع آن انسان است و بشر، بخصوص کامل آن، داراي تمام مراتب و مزایاي وجود میباشد
لذا منصب خلیفۀ الهی پیدا نموده و آدم و ذریه او از انبیاء و اولیاء واسطه در افاضه فیوضات بباقی موجوداتند.
آدمی چیست بر رخ جامع صورتش خلق و حق در او لامع
متصل با دقایق جبروت مشتمل بر حقایق ملکوت
و همچنین از جمله إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ استفاده میشود که علم ملائکه فقط بظاهر بوده و اطلاعی از باطن اشیاء نداشتند لذا گفتند
موجودیکه در زمین قرار میدهی مقتضاي طبیعت او خونریزي و فساد است و خدا با جمله:
إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ نه فساد و خونریزي را از نوع انسان نفی کرده و تسبیح و تقدیس را از ملائکه بلکه با سکوت خویش سخن
صفحه 175 از 235
ملائکه را تأیید نموده است تنها چیزي که در اینجا بیان فرموده این است که:
این خلیفه زمینی قدرت بر تحمل اسرار و حقایقی دارد که از توانائی ملائکه خارج است و با این وسیله آن نقطه ضعف را جبران
نموده است.
ما مونس عشقیم و شما در گذرید و ز قصه و حال عاشقان بیخبرید
از زشتی یار من شما غم چه خورید ور چشم من آئید در او ور نگرید
388
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 388
با ملایک گفت پس پروردگار در زمین سازم خلیفه بر قرار
عرشیان گفتند این باشد فساد در زمین سفک دماء است این نه داد
ما بتسبیح و بحمدت یک دلیم ذات پاکت را گواه کاملیم
گفت میدانم من آنچیزیکه نیست بر شما معلوم و آن سر خفی است
اعتبار آن را بحال خویش کن اندکی در نفس خود تفتیش کن
هستی اندر غیب غیب غیب تست یعنی اندر روح پاك از عیب تست
بر جوارح ظاهر آید زان غیوب کوست نفس و قلب و روح بیکروب
از جوارح قول و فعلی شد پدید و آن بود کفر و شهادت را کلید
گشت اطوار جوارح بیش و کم جمله ز ابدائی و تکوینی اعم
بر خلیقه قول ربّ العالمین کز بشر سازم هویدا در زمین
این بود کو بود آگه کادمی نسخه جامع بود در همدمی
مندرج در وي دو کون آمد بعین جامع است او بر تمام عالمین
جامع اخلاق ربّانی بود هم در او اوصاف نفسانی بود
بود انکار ملایک بهر آن که نمیدیدند ز آدم سرّ جان
مطلع بودند از مادون خویش نی ز فوق رتبه افزون خویش
بیخبر زان رتبه کو نورانی است جنبه اللّهی و سبحانی است
عشق خاص آدم و جان وي است عقل را کی اندر آن خلوت پی است
389
[سوره البقرة ( 2): آیه 31 ] .... ص : 389
اشاره
( وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَۀِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ( 31
صفحه 176 از 235
ترجمه و شرح .... ص : 389
در این آیه شریفه شاهد گوشهاي از راز بزرگی هستیم که خداوند متعال بجانشین خویش در روي زمین سپرد و این راز معرفت
است که پسر آدم بوسیله آن با مجهولات زندگی و مجهولات طبیعت رو برو میشود رازي است که درهاي بسته را بر او میگشاید و
راه را در برابر وي روشن میکند و بیان میکند که خداوند عالم راز آفرینش را بر او تعلیم کرد تا از اسرار مادي و معنوي آنها آگاه
گشته و تمام موجودات را بشناسد و استعداد نامگذاري اشیاء را باو آموخت تا بتواند اشیاء را نامگذاري کرده و در موارد احتیاج
آنها را با ذکر نام بخواهد و یا به دیگري بدهد سپس از فرشتگان میخواهد که اسماء اشیاء را که مشاهده میکنند بیان کنند و آنها
عاجز میماندند و این خود یکی از نشانههاي عدم شایستگی آنان بر خلافت میباشد اینک میفرماید:
سپس علم اسماء و نامها و خواص و فوائد تمام اشیاء را بآدم آموخت و آنچه را که نوع انسانی از ترقیات صوري و معنوي مستعدّ آن
بود بقلب وي وحی نمود سپس آنها را بفرشتگان عرضه داشت فرمود اگر راست میگوئید و خود را به أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 390
خلافت در زمین شایستهتر میدانید مرا از مظاهر این نامها که بوسیله آنها این اشباح خلق شدهاند آگاه سازید.
از این آیه استفاده میشود که شرافت و فضیلت بعلم و دانش است و علم نوري است که از مصدر جلال احدي صادر گشته و از آن
اشراقی بر قلب مؤمن کامل پرتو افکنده و اطراف قلب وي را روشن نموده و از شبکه حواس از باطن بظاهر تظاهر میکند.
و همچنین از کلمه الْأَسْماءَ کلّها استفاده میشود:
خداوند متعال تمام اشیاء را بحضرت آدم علیه السّلام تعلیم نموده است زیرا الف و لام کلمه الأسماء براي استغراق است و معناي
عمومیت از آن مستفاد میگردد و بعلاوه کلمه کلّها نیز این عمومیت را مؤکد میسازد و از طرفی در کلمه الأسماء شرط و قید مکانی
و زمانی در کار نیست.
لکن عدهاي از مفسرین معتقدند تنها تعلیم نام اشیاء بآدم چندان فضیلت و برتري را براي آنحضرت اثبات نمیکند بلکه باید گفت
که خود اشیاء را هم بآدم معرفی نموده و تعلیم دادند و اما نحوه تعلیم بنا بقولی معمولی و بنا بعقیده برخی از مفسرین جنبه تکوینی
داشته است.
391
[سوره البقرة ( 2): آیه 32 ] .... ص : 391
اشاره
( قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ( 32
ترجمه و شرح .... ص : 391
خداوند متعال در این آیه کریمه اظهار عجز و قصد ملائکه را در برابر امر تعجیزي انبئونی و تصدیق جمله إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ و
اقرار وجودي بفضیلت و برتري آدم از آنان و شایستگی او را بر خلافت بیان نموده و میفرماید:
صفحه 177 از 235
فرشتگان با کمال ادب عرض کردند خدایا تو از هر گونه عیب و نقص منزهی ما نمیدانیم جز همانچه ما را بآن محدود نمودي و
معترفیم که آدم موجودي شایستهتر از ما است و همین میدانیم که علمت محیط و نافذ و کارت حکیمانه است هر که را براي کاري
ساختهاي و در حد وجودش آنچه را باید بوي آموختهاي.
392
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 392
پس شد آدم علم الاسماء بنام سرّ اشیاء منکشف بر وي تمام
از خواص و نفع و ضر و خیر و شر از حقیقت وز معانی وز صور
عرضه شد پس بر ملایک سر بسر که دهد از نامها اینسان خبر
نامشان گوئید تا چون وز کجاست اي ملایک گر شما گوئید راست
این بارشاد است و اعلام و مجاز نی بنفی صدق ز ارباب نیاز
جملگی گفتند پاکی مر تراست ما ندانیم آنچه میدانی توراست
جز که آموزي تو بر ما اي علیم دانشی که هم علیمی هم حکیم
این شهادت بود زان کاندر حضور خویش را دیدند در عین قصور
زان کمالی کاندر انسان حق نهاد بر ملایک اطلاع از پیش داد
و آنگه ایشان از تخلف دم زدند دم بنفی از رتبه آدم زدند
هست یعنی حق منزّه اي جواد زین که اندر فعل او باشد فساد
بودشان آگاهی از این کز حدود نیستشان دیگر ترقی در وجود
لا جرم گفتند لا علم لنا غیر آن آموخت بر ما رب ما
یعنی آنچه لازم ایجاد ما است باعث بینائی و نبیاد ما است
393
[سوره البقرة ( 2): آیه 33 ] .... ص : 393
اشاره
قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ
( تَکْتُمُونَ ( 33
ترجمه و شرح .... ص : 393
این آیه در بیان نتیجه تعلیم وجودي اسماء و کلیه الهیۀ بآدم و فضیلت او بر ملائکه مقربان میباشد زیرا وقتی نوبت بآدم میرسد که در
صفحه 178 از 235
حضور فرشتگان اسماء موجودات و اسرار آنها را شرح دهد فرشتگان در برابر معلومات وسیع و دانش فراوان آدم سر تعظیم فرود
آورده و میفهمند که این انسان با این علم و دانشی که دارد لایق سرپرستی و مستعد بر خلافت زمین میباشد لذا خداوند فرشتگان
را مورد خطاب قرار داده و میفرماید مگر من نگفتم مسائل پنهانی آسمانها و زمین در اختیار من است و آنچه اظهار مینمائید و
کتمان میکنید بهمه آنها آگاهم اینک میفرماید:
فرمود اي آدم فرشتگان را از اسامی و اسرار این موجودات که بتو تعلیم داده شده آگاه ساز وقتی که آدم اسامی آن اشیاء را
بملائکه خبر داد و آنان دانستند که آدم داراي کمالی است که در خور استعداد هیچ فرشتهاي نیست خداوند متعال فرمودند بشما
نگفتم من غیب آسمانها و زمین را میدانم و نیز میدانم آنچه را که شما آشکار میسازید و میگوئید آیا خلق میکنی کسی را که فساد
و تبهکاري 394
میکند و آنچه را که پنهان میدارید و خیال میکنید که مخلوقی عزیزتر و لایقتر از شما نیست حالا معلوم شد که این مخلوق خاکی
قابل تعلیم بوده و شایسته خلافت میباشد.
و نیز محتمل است که جمله وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ اشاره بشیطان باشد که در زمره ملائکه بوده و کفر خود را پنهان میداشته و ملائکه
هم بسیرت کفر وي پی نبرده بودند و نمیدانستند که وي بآدم سجده نخواهد کرد و آن را پنهان داشته است.
لذا خداوند متعال بطور عموم ملائکه را مورد خطاب قرار داده فرمودند و میدانم آنچه را که پنهان میدارید.
از این آیه استفاده میشود که انسان استعداد و قابلیّت درك انواع علوم و رسیدن بمقامات عالیه کمال را که نهایت آن را فقط خدا
میداند دارا میباشد و شرافت و فضیلت انسان با علم و دانش است.
395
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 395
زان به آدم گفت خلاق بشر سویشان از نامهاشان ده خبر
گفت انبئهم نه علّمهم که تا علمشان گردد سبب بر اجتبا
کز دیار علم و عرفان و ادب هست در معنی ترقی را سبب
شه ترا گر زر دهد قارون شوي ور خبر از گنج کی افزون شوي
ز آنچه خود داري تو را آگاه کرد باید از این نیز شکر شاه کرد
کاین هم اکرامی از آن آزاده است داده باشد کز اوّل داده است
هیچکس جز داد او چیزي نداشت خود نبد چیزي و تمییزي نداشت
خاك کبود تا شناسد خدمتش گشت انسان تا تو دانی قدرتش
داد آدم پس خبر زان نامها یعنی از آن رتبهها و اکرامها
گفت آیا من نگفتم بی زریب کز شما داناترم بر علم غیب
اعلمم بر غیب ارض و آسمان و آنچه دارید از عیان و از نهان
کان بود عرفان و حبّ مستتر و ان ودیعه بود در ذات بشر
بر سبیل علم او را اختیار کرد بهر اصطفی پروردگار
ز اصطفایش بود آگه ذو الجلال و آن ملایک را نبود این احتمال
صفحه 179 از 235
زان ره آدم را بکرّ منا ستود وین فضیلت ثابت اندر علم بود
396
گفت من داناترم بر آن امور از شما یعنی بر آن ظلم و قصور
و آن شرور و آن فضولی و ان فساد کآدمی را بود مخفی در نهاد
این ز ما تبدون عیان شد یک بیک معنی ما تکتمون قدس ملک
قدس و رجحان و شرافت مکتتم در ملک بود و نشد افزون و کم
ثابتند اندر کمال خود مدام سالم از ضعف و ضلالت و السلام
397
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 397
قوله تعالی وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ سفک- بمعنی ریختن خواه ریختن خون باشد یا اشک یا شیء مذاب ولی اکثر در ریختن خون استعمال
میشود، ابن اثیر و راغب نیز این قول را پذیرفتهاند لکن طبري میگوید کلمه سفک فقط در ریختن خون بکار برده میشود چنانکه در
آیه 84 سوره بقره میفرماید:
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ.
این کلمه در آیات قرآن و نهج البلاغه نیز در ریختن خون بکار برده شده است.
و از این ماده است:
سفّاك- یعنی بسیار خونریز.
قوله تعالی ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَۀِ.
عرض- بسکون راء بمعنی پهنا نقطه مقابل طول یا دراز است چنانکه در آیه 133 سوره آل عمران میفرماید:
وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّۀٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ و جمعش عروض است.
عرض- بفتح راء یعنی نمودار ساختن، در مقابل دید قرار دادن چنانکه 398
در آیه 100 سوره کهف میفرماید:
وَ عَرَضْ نا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً یعنی آن روز جهنّم را بر کفّار بطرز مخصوصی آشکار میکنم و بمعنی بیثباتی، ناپایداري نیز
آمده است چنانکه در آیه 67 سوره انفال میفرماید:
تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ.
عرض- بکسر عین یعنی آبرو، ناموس، حسب و شرف، طبیعت.
و از این ماده است:
عریض- یعنی پهناور، گسترده، فراوان چنانکه در آیه 51 سوره فصلت میفرماید:
وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ یعنی وقتی ضرري باو رسید پس داراي دعائی گسترده و فراوان میشود.
عارض- یعنی ابر بر پهناي آسمان، صفحه رخسار، باران که بر اهل زمین عرضه میشود چنانکه در آیه 24 سوره احقاف میفرماید:
فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا.
و این کلمه بمعنی رو آورنده نیز بکار برده میشود چنانکه میگویند بر او عارض شد یعنی رو آورد و آشکار شد.
معرض- یعنی رويگردان، سرپیچ و جمعش معرضون است چنانکه در آیه 32 سوره انبیاء میفرماید:
صفحه 180 از 235
وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ.
عرضۀ- یعنی محل عارض شدن چنانکه در آیه 224 سوره بقره میفرماید: 399
لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَۀً لِأَیْمانِکُمْ یعنی خدا را آماج قسمهاي خود قرار ندهید اعراض- رو گرداندن، سرپیچی کردن چنانکه در آیه 124
سوره طه میفرماید:
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي.
تعریض- یعنی کنایه گفتن و سخنی است که دو جهت صدق و کذب دارد چنانکه در آیه 235 سوره بقره میفرماید:
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَۀِ النِّساءِ.
و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی وسعت و فراخی چنانکه در آیه 133 سوره آل عمران میفرماید: )
وَ جَنَّۀٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ.
2) بمعنی آشکار کردن چیزي بر کسی چنانکه در آیه 31 سوره ص میفرماید: )
إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ یعنی اي پیام آور یاد کن زمانی را که اسبهاي تندرو و نیکو را هنگام عصر بسلیمان ارائه
دادند و او از نماز عصر غافل ماند.
3) بمعنی پیش بردن چنانکه در آیه 48 سوره کهف میفرماید: )
عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَ  فا
4) بمعنی غنیمت چنانکه در آیه 42 سوره توبه میفرماید: ).
لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً یعنی اگر این مردم را به جمعآوري غنائم دعوت 400
کنی البته از تو پیروي خواهند کرد.
5) بمعنی هر چیز ناپایدار چنانکه در آیه 169 سوره اعراف میفرماید: )
یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی یعنی بازماندگان بنی اسرائیل متاع ناچیز و ناپایدار دنیا را بر کتاب آسمانی برگزیدند.
6) بمعنی وسیله و واسطه چنانکه در آیه 224 سوره بقره میفرماید: )
وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَۀً لِأَیْمانِکُمْ یعنی هرگز نام خدا را وسیله و واسطه سوگندهاي خود قرار ندهید.
قوله تعالی إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ.
حکیم- یعنی کسیکه کارها را بر میزان تشخیص بر حق و محکم کاري انجام دهد بنظر طبري حکیم یعنی مانع از فساد چنانکه در
آیه 6 سوره نساء میفرماید:
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.
این کلمه از اسماء الحسنی است و مجموعا 97 بار در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است که پنج بار آن صفت براي قرآن و یک
بار صفت امر و بقیّه در باره حکیم بودن خداوند متعال آمده است.
حکمۀ- حالت و خصیصهایست روحی و نفسانی که بتواند حقایق و واقعیات را درك نماید و اعمالش را محکم و متقن انجام دهد.
بنظر راغب حکمت رسیدن بحق بواسطه علم و عقل است. مجمع مینویسد حکمت آن است که تو را بر امر حق که باطلی در آن
نیست واقف نماید چنانکه در آیه 151 سوره بقره میفرماید:
یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ. 401
این کلمه بیست بار در ضمن آیات قرآن ذکر گردیده است.
صفحه 181 از 235
حکم و حاکم یعنی داور و آنکه بین مردم حکم کند و جمعش حکام است چنانکه در آیه 35 سوره نساء میفرماید:
فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها یعنی داوري از خانواده آن مرد و داوري از خانواده آن زن انتخاب کنید.
تحکیم- یعنی داور قرار دادن چنانکه در آیه 65 سوره نساء میفرماید:
حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ.
تحاکم- یعنی مخاصمه و محاکمه را نزد حاکم بردن چنانکه در آیه 36 سوره نساء میفرماید:
یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ.
محکم- آیهایست که در آن تشابه نیست بلکه یک صورت دارد و معنیش روشن و واضح است چنانکه در آیه 20 سوره محمّد
میفرماید:
فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَۀٌ.
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی پند و اندرز چنانکه در آیه 48 سوره آل عمران میفرماید: )
وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ یعنی خداوند کتاب را بحضرت عیسی تعلیم داد و با پند و اندرز او را آگاه نمود.
2) بمعنی فهم و علم چنانکه در آیه 12 سوره مریم میفرماید: )
وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیا یعنی و ما یحیی را در سنین کودکی علم و معرفت 402
آموختیم.
3) بمعنی پیامبري چنانکه در آیه 54 سوره نساء میفرماید: )
فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ.
یعنی بر آل ابراهیم کتاب زبور و پیامبري عطا کردیم.
4) بمعنی تفسیر قرآن چنانکه در آیه 269 سوره بقره میفرماید: )
یُؤْتِی الْحِکْمَۀَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَۀَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً.
خداوند هر که را شایسته بداند علم تفسیر قرآن را به وي عطا میکند و هر که را از این علم بهرهمند نمود به فیض عظیم نائل
گردیده است.
5) بمعنی قرآن چنانکه در آیه 125 سوره نحل میفرماید: )
ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَۀِ وَ الْمَوْعِظَۀِ الْحَسَنَۀِ.
یعنی اي پیامبر گرامی مردم را با دستورات و راهنمائیهاي قرآن و پند و اندرز تعالی بخش براه پروردگار دعوت کن.
قوله تعالی وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ.
علم- یعنی دانش، آگاهی، درك حقیقت اشیاء چنانکه در آیه 60 سوره بقره میفرماید:
قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ و کلمه علم گاهی بمعنی حجّت و دلیل استعمال شده است چنانکه در آیه 4 و 5 سوره کهف میفرماید:
قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً- ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ.
و بر دو قسم است: ( 1) علم نظري ( 2) علم عملی، علم نظري با دانستن، بیشتر و کامل میگردد مانند علم بموجودات عالم و علم
عملی تمام نمیشود مگر 403
اینکه بآن علم عمل شود مانند علم بعبادت و همچنین علم از لحاظ دیگر نیز بر دو قسم است: ( 1) عقلی ( 2) سمعی عقلی علمی
است که با اندیشه و عقل دانسته میشود ولی سمعی بآن علم گفته میشود که صرفا از شنیدهها و مسموعات حاصل میشود.
صفحه 182 از 235
و از این ماده است:
علیم- صیغه مبالغه یعنی بسیار دانا بعقیده سیبویه وقتی مبالغه اراده شود وزن فاعل به فعیل باز میگردد چنانکه در آیه 283 سوره بقره
میفرماید:
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ این کلمه صد و شصت و دوبار در ضمن آیات قرآن آمده است که صد و پنجاه و شش بار آن در باره خدا و
هشت بارش در باره دیگران است چنانکه در آیه 112 سوره اعراف میفرماید:
یَأْتُوكَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ.
علّام و علّامه صیغه مبالغه بمعنی بسیار دانا است چنانکه در آیه 109 سوره مائده میفرماید:
إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ این کلمه چهار بار و همه بصورت علّام الغیوب در قرآن آمده است.
عالم یعنی دانا، آگاه چنانکه در آیه 73 سوره انعام میفرماید:
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ و جمع عالم علماء است.
چنانکه در آیه 28 سوره فاطر میفرماید:
إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
عالم بفتح لام یعنی گیتی، جهان، مخلوقات بنظر طبرسی عالم جمع است و از لفظ خود مفرد ندارد مانند نفر و جیش و اشتقاق آن از
علامت است، زیرا عالم علامت وجود صانع میباشد و مخلوقات را از آن جهت عالم گویند که علامت أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 404
وجود خالق میباشند و این کلمه در قرآن استعمال نشده ولی بصورت عالمین آمده است چنانکه در آیه 2 سوره فاتحه میفرماید:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و کلمه عالمین هفتاد و سه بار در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است.
علم بفتح عین و لام بمعنی علامت، شاخص، راهنما، پرچم و جمعش اعلام است چنانکه در آیه 32 سوره شوري میفرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ.
معلم- نشانههائی که در راهها براي راهنمائی عابرین قرار میدهند و جمعش معالم است.
معلوم- یعنی شناخته شده چنانکه در آیه 4 سوره حجر میفرماید:
وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ علامات جمع علامت بمعنی نشان است و آن اعم از خط، لفظ. اشاره یا شکل است چنانکه در آیه 16 سوره نحل
میفرماید:
وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ یعنی نشانههائی قرار داد و به ستارگان هدایت میشوند.
تعلیم- یعنی آموختن آگاهی دادن چنانکه در آیه 129 سوره بقره میفرماید:
یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَ ۀَ و این ماده در ضمن آیات قرآنی به معانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است: أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 1، ص: 405
1) بمعنی دیدن چنانکه در آیه 142 سوره آل عمران میفرماید: )
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّۀَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ.
.« و لم یر اللّه الّذین جاهدوا منکم و یري الصابرین عند البلاء » یعنی
2) بمعنی دانستن چیزي و مسلط بودن بر آن چنانکه در آیه 110 سوره انبیاء میفرماید: )
إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ یعنی العلم بعینه.
3) بمعنی فرمان چنانکه در آیه 14 سوره هود میفرماید: )
صفحه 183 از 235
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ یعنی انزل باذن اللّه.
4) بمعنی شناختن چنانکه در آیه 66 سوره نمل میفرماید: )
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یعنی معرفتهم فی الآخرة.
406
توضیحات .... ص : 406
قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَۀِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً.
گفتگوي خداوند با فرشتگان یا با سایر موجودات مانند گفتگوي ما بوسیله هوا و صوت و زبان و دیگر وسائل عضوي نیست بلکه
قول خداوند بملائکه و یا با سایر موجودات وحی اوست مانند قرآن که گفتار و کلام الهی و وحی وي میباشد، ولی از چگونگی
وحی و گفتگو جز خداوند و خاصّان درگاهش کسی از آن آگاهی ندارد. امّا در خلیفه بودن حضرت آدم علیه السّلام بین مفسرین
اقوال مختلفی هست که ما به بعضی از آنها بنحو اختصار اشاره میکنیم.
بنظر ابن مسعود آدم خلیفۀ اللّه در زمین است و به فرمان و دستور خدا حکم میکند.
و بقول ابن عباس آدم را از آن جهت خلیفه نامیده که وي و ذریّهاش را جانشین فرشتگانی قرار داد که قبلا ساکن زمین بودند.
بعقیده بعضی از مفسّرین پریانی در زمین سکنی داشتند که مشغول فساد و خونریزي بودند خدا آنها را هلاك نمود و آدم و ذرّیه او
را جانشین آنان قرار داد یا بقول حسن بصري مراد از خلیفه فرزندان آدم است که جانشین یکدیگر میشوند و خلف نیاکان خود در
اقامه حق و معمور ساختن زمین میباشند.
و امّا پرسش ملائکه که گفتند آیا مخلوقی در زمین قرار میدهی که تولید فساد کرده و خونریزي کند از کجا بود باز بین مفسرین
مورد اختلاف است.
بعضی از مفسرین نوشتهاند که این مطلب را ملائکه از جمله إِنِّی جاعِلٌ 407
فِی الْأَرْضِ
فهمیده بودند زیرا آنها میدانستند که موجود زمینی قطعا مادّي و مرکب از قواي غضب و شهوت است و چنین موجودي عاري از
مفاسد و خونریزي نخواهد بود لذا او لیاقت جانشینی خدا را نخواهد داشت.
و باعتقاد برخی از نویسندگان پیشگوئی فرشتگان به خاطر آن بوده است که مخلوقاتی که قبل از آدم در زمین زندگی میکردند و
مشغول فساد و خونریزي بودند سبب بدگمانی فرشتگان نسبت به نسل آدم شده بود تا اینکه بعنوان حلّ مشکلات و مجهولات خود
گفتند: آیا مخلوقی در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزي کند؟.
یا بنظر عدهاي از مفسرین خداوند متعال خودش آینده انسان را اجمالا براي فرشتگان توضیح داده بود لکن نمیدانستند که از نسل
این آدم پیامبران و بندگان صالح قدم بعرصه وجود خواهند گذاشت که یک ساعت تفکّر آنها با سالها عبادت فرشتگان برابر خواهد
بود، لذا در جواب ملائکه فرمودند: حقایقی را که من میدانم شما نمیدانید یعنی این خلیفه زمینی قدرت و تحمّل اسرار و حقایقی را
دارد که از توانائی شما خارج است.
و اما جعل خلیفه بر دو نوع است:
1) جعل تکوینی و آن عبارت از ایجاد خلیفه میباشد. )
2) جعل تشریعی که عبارت از اعطاء منصب خلافت است و آیه مبارکه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً بر هر دو جعل دلالت دارد )
یعنی من در روي زمین کسی را میآفرینم که لیاقت اعطاء منصب خلافت را داشته باشد تا این منصب را باو عطا کنم و مراد از
صفحه 184 از 235
خلافت بنظر اکثر مفسّرین خلافۀ اللّه است نه خلافت بمعناي جایگزینی یعنی بنی آدم جایگزین اجنّه باشند و نه بمعناي تولید و أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 408
تناسل که بعضی جاي دیگر باشند چنانکه در آیه 60 سوره مریم میفرماید:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ و همچنین مقصود از کلمه فِی الْأَرْضِ تخصیص بر روي زمین نیست، زیرا در روي زمین کسی نبود که براي
او خلیفه معین شود بلکه مراد جعل خلیفه از زمین است یعنی آفرینش آدم از مواد عنصریه زمین است و لذا ملائکه گفتند که
خلافت مناسب با مقام نورانیت است که ملائکه آن را دارد نه موادّ ظلمانی خاکی که داراي قواي شهویه و غضبیهاند که بهائم آن
را دارا بوده و در روي زمین بجان یکدیگر افتاده و سبب فساد و خونریزي میشوند و براي سجده نکردن ابلیس بآدم نیز همین
موضوع موجب شد که گفت:
خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ.
و غافل بودند که خداوند ماده جسمانی و جوهر عقلانی را با هم ترکیب کرده و عقل مجرد میتواند بتوسط جسم مادّي کسب کمال
نموده و از ملائکه هم برتري پیدا کند زیرا کمالات ملائکه هر چه دارند فعلیّت است و قابل ترقّی نیست.
2) قوله تعالی وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها. )
منظور از علم باسماء فقط نامهاي یک عده از موجودات یعنی آن نام و لفظی که در لغت دارند نبوده بلکه علمی بوده که توأم با
کشف حقیقت و وجود آنها بوده است که در پشت پرده غیب آسمان و زمین مخفی بوده و علم بآنها براي یک موجود زمینی
امکان داشته و بفرشتگان آسمانی امکان نداشته است، زیرا ساختمان خاص و استعداد مخصوص آنها آمادگی براي چنین تعلیماتی
را نداشت 409
و شاید خودشان تصور میکردند که براي این هم آمادگی دارند لکن خداوند متعال با تعلیم اسماء بآدم تفاوت استعداد آنها را با
آدم بآنان روشن ساخت.
بیضاوي مینویسد:
مقصود از تعلیم تمام اسماء بآدم این است که او را از اجزاء مختلفه و قواي متباینه خلق نموده تا اینکه براي ادراك انواع مدرکات از
معقولات و محسوسات و متخیّلات و موهومات مستعدّ باشد و به وي الهام نماید معرفت ذات اشیاء و خواص موجودات را و بیاموزد
قوانین صنایع و کیفیّت ساختن آلات عمل و آنچه را که در اختراعات و صنایع مقدّمه کار اوست و همچنین تشخیص دهد میان
اولیاء و سعداء و بشناسد اشقیاء را و بجائی برسد که موجودات را بطور مظهریّت و نمایندهگی اسماء اللّه مشاهده نماید و در قوص
صعود بجائی برسد که جامع کتاب کبیر آفاقی و انفسی باشد.
برخی از مفسرین نوشتهاند:
ممکن است مراد از اسمائی که خداوند متعال به آدم تعلیم نمود نامهاي ملائکه باشد بدینمعنی خداوند آدم را بانواع و اصناف
ملائکه عالم گردانید و او را به خصوصیات هر نوعی از انواع آنها عارف نمود که در اینصورت معنی اسم بمعنی علامت میشود
یعنی آدم هر نوعی از ملائکه را بآن علاماتی که عارف شده بود میشناخت.
و یا بقول بعضی از علماء ممکن است مراد از تعلیم اسماء همان معنی وصفی اسم باشد یعنی لفظیکه فی نفسه دلالت بر معنی دارد و
باحد ازمنه ثلاثه مقترن نباشد لکن باید گفت تعلیم الفاظ و لغات چندان فضیلتی ندارد بلکه فضیلت در علم و حکمت و شناسائی
حقیقت اشیاء است لذا باید گفت مراد از اسمائیکه خداوند متعال بآدم 410
آموخت علم بتمام مراتب موجودات از اسم و مسمّی و وجودات عینی و وجودات علوي و وجودات سفلی است و همچنین مطلع
گردانیدن وي بتمام انحاء موجودات میباشد از نحوه وجود مادي گرفته تا برسد بوجود عقلی و از عقلی گرفته تا برسد بمرتبه هیولی.
صفحه 185 از 235
و چون حق تعالی در مقام اثبات فضیلت و موقعیّت و برتري وي از ملائکه برآمده و فضیلت و برتري نیز فقط با علم است نه چیز
دیگر لذا نمیتوان گفت که منظور از اسماء تنها نامهاي یک عدّه از موجودات و لغات آنها بوده باشد بلکه علمی بوده که توأم با
کشف حقیقت و وجود آنها بوده است بنا بر این چیزهائی را که خداوند متعال بر فرشتگان عرضه داشت موجودات عالی و ناپیدائی
هستند که در نزد خداوند قرار دارند و هر اسمی را در این جهان خداوند به برکت آنها ایجاد نموده و آنچه در زمین و آسمانها
است از پرتو نور آنها میباشد.
و اگر کسی بگوید پس چرا ضمیر هم در کلمه عرضهم و اسمائهم و کلمه هؤلاء که در افراد عاقل بکار برده میشود در این مورد
استعمال شده است؟
جواب گفته میشود که ضمیر هم و کلمه هؤلاء منحصرا در افراد عاقل بکار برده نمیشود بلکه در افراد غیر عاقل نیز استعمال
میگردد چنانکه در آیه 4 سوره یوسف و 18 سوره یونس میفرماید:
یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ- وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ.
ولی تفسیر آلاء الرحمن طبق روایتی که از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده مرجع ضمیرهائی که گفته شد حجج و پیامبران
خدا میدانند.
411
روایات .... ص : 411
1) از حضرت امام حسن عسکري سلام اللّه علیه روایت شده که فرمودند: )
مراد از اسماء در آیه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ اسامی انبیاء و اسم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه نفر از
اولاد حسین و ذرّیه او سلام اللّه علیهم اجمعین و شیعیان و دشمنان آنها بود، سپس عرضه داشت بر ملائکه محمّد و علی و ائمه
علیهم السّلام را یعنی انوار آن وجودهاي مقدّس را که در سایه عرش مشغول تسبیح و تقدیس ذات مقدس پروردگار بودند گفتند
خداوندا ما این اسماء شریفه را نمیدانیم آنوقت خطاب رسید که اي آدم به فرشتگان اسامی پیغمبران و ائمه را خبر بده و چون
اسامی را خبر داد از فرشتگان عهد و پیمان گرفت که به پیغمبران و ائمه ایمان بیاورند و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ائمه هدي را از
همه آنها برتر بدانند.
2) ابن بابویه بسند خود از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: )
خداوند بآدم اسامی حجّتهاي خود را تعلیم نمود و آنها را بر فرشتگان عرضه نمود در حالیکه آنها ارواحی بودند و بآنها فرمودند
اگر راست میگوئید که شما بخلافت زمین سزاوارترید اسامی این ارواح را بیان کنید فرشتگان گفتند ما نمیدانیم و علم و دانش ما
منحصر بهمان علومی است که شما بما یاد دادهاید و چون آدم اسامی آنها را بفرشتگان اعلام کرد ملائکه بزرگی و منزلت ائمّه را
در پیش خدا واقف گشته و فهمیدند که آن پیامبران و امامان حجتهاي خدا در نزد خلایق بوده و سزاوار هستند که در روي زمین
خلیفه خدا باشند سپس 412
ارواح طیّبۀ معصومین را از نظر فرشتگان پنهان نموده و امر فرمود که محبّت و ولایت ائمّه را دارا باشند و فرمود: بدانید که من بر هر
پنهان و آشکاري آگاه میباشم.
3) تفسیر عیاشی از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمودند: )
اگر ملائکه قبلا کسی را ندیده بودند که در زمین فساد و خونریزي نماید از این مطلب که گفتند: آیا کسی را در زمین قرار میدهی
که فساد و خونریزي کند اطلاع نداشتند.
صفحه 186 از 235
4) در تفسیر عیاشی از ابی العباس نقل شده که میگوید از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام معنی این آیه را پرسیدم (وَ عَلَّمَ )
آدَمَ الْأَسْماءَ) گفتم خدا باو چه آموخت فرمود: زمینها و کوهها و شکافهاي کوه و درهها سپس نگاهی بفرش زیر پاي خود کرده
فرمود این فرش نیز از آنها است که خدا باو تعلیم کرد.
5) شیخ صدوق از امام جعفر صادق علیه السّلام در تفسیر آیه مبارکه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ روایت کرده که آن حضرت فرمودند: )
خداوند حقائق حجّتها و خلفاي خود را بآدم تعلیم نمود و سپس آن ارواح را عرضه و آشکار ساخت و فرمود: اگر براي خلافت
شایستهتر از آدم هستید از این اسرار مرا خبر دهید ملائکه اظهار عجز نموده و عرضه داشتند که آفریدگار هر که را شایسته بداند
سزاوار خلافت میباشد و بآدم دستور داد که بملائکه خبر بده و چون آدم آن حقایق را اعلام داشت ملائکه شایستگی مقام آدم و
سایر خلفاء را احراز کردند سپس ارواح را از ملائکه پنهان داشت و آنان را بولایت و تصدیق خلفاء امر فرمود.
6) شیخ صدوق از علی بن الحسین علیهما السّلام روایت نموده که آنحضرت فرمودند: )
413
خبر داد مرا پدر بزرگوارم از امیر المؤمنین علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود که آدم نور درخشانی را در صلب
خود دید زیرا خداوند ارواح ما را از عرش خود بصلب او منتقل نموده بود ولی براي وي آشکار نبود آدم عرضه داشت بار الها این
چه نوري است؟ خداوند فرمودند: نور ارواحی است که آنها را از بالاترین مقام عرش خود در صلب تو نهاده و بدان سبب فرشتگان
را دستور دادم که به تو سجده کنند آدم عرضه داشت خدایا آن ارواح را ارائه فرما فرمود اي آدم بزاویه عرش نگاه کن و چون نور
ارواح ما از صلب آدم بعرش تابش داشت مانند صورتی که در آینه انطباع یابد و پس از دیدن ارواح ما عرضه داشت این ارواح
کیانند، پروردگار فرمود اینها ارواح اشرف مخلوقات و بهترین جامعه بشر هستند یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله است و من حمید و
پسندیده در افعال خود هستم و نام او را از نام خودم گرفتهام، و نیز علی است و من علیّ عظیم هستم اسم او را از اسم خود گرفتهام
و این فاطمه است و من فاطر آسمانها هستم که دشمنان را در روز جزا از رحمت دور میسازم و نام او را از نام خود گرفتهام و نیز
حسن و حسین هستند و من محسنم و نام آنها را از نام خود گرفتهام و این ارواح گرامیترین بندگان من هستند و بوسیله آنها فضل
خود را شامل موجودات مینمایم و بندگان شایسته خود اجر و ثواب موهبت میکنم اي آدم چنانچه بر تو مصیبتی روي آورد بآنها
توسل نما و آنان را نزد من شفیع قرار بده زیرا عهد نمودهام هر که بآنان توسل نماید و آنان را بمن شفیع قرار بدهد مسألت او را
میپذیرم.
7) در کتاب کافی از صالح از حضرت ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت نموده که بعضی از قریش بخدمت رسول اکرم عرضه )
داشتند شما بچه سبب بر سایر پیغمبران فضیلت یافتی در صورتی که پس از همه آنها مبعوث گشتهاي حضرت فرمود اولین أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 414
کسی بودم که ایمان بپروردگار آورده و پاسخ او را باقرار بعبودیّت گفتم هنگامیکه با کریمه: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ از انبیاء پیمان عبودیّت
میگرفت و آنان را بربوبیّت خود گواه میخواست.
8) ابن بابویه بسند خود از پیغمبر اکرم روایت نموده که از آن حضرت سؤال نمودند آیا آدم از یک نوع خاك آفریده شده یا از )
کلیه خاکها فرمود گل آدم را از تمام انواع خاکها برداشتند و اگر از یک نوع ایجاد میشد افراد بشر از یکدیگر متمایز نبودند و
بیک صورت بوده و شناخته نمیشدند.
9) احتجاج طبرسی مینویسد: )
عبد اللّه بن سلام از پیغمبر اکرم پرسیدند قبل از آدم چه کسی ساکن زمین بود؟
فرمود: جنّ، پرسید قبل از جنّ که ساکن بود؟ فرمود: ملائکه، گفت قبل از ملائکه؟ فرمود: آدم، گفت مدّت بین جنّ و ملائکه
صفحه 187 از 235
چقدر بود؟ فرمود هفت هزار سال، گفت: بین ملائکه و آدم چقدر بود؟ فرمود دو هزار سال.
415
تجزیه و ترکیب .... ص : 415
قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَۀِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً.
اذ- اسم و ظرف زمان و معمول جمله اذکر میباشد که در تقدیر است قال ربک فعل و فاعل و مضاف للملائکۀ جار و مجرور متعلق
بجمله قبل و مفردش ملک میباشد.
إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً جمله مقول قول و مفعول إِذْ قالَ رَبُّکَ- جاعل اسم فاعل و مصدر آن جعل است فِی الْأَرْضِ فی براي
ظرفیت و متعلق بجاعل میباشد خلیفۀ- صفت مشبهه و تاء آن براي تأکید و مبالغه و مفرد و منکّر و مفعول کلمه جاعل میباشد و
جمعش خلفاء و خلائف است.
قوله تعالی قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ قالوا جمع مذکر از فعل ماضی و ضمیرش راجع بملائکه میباشد أَ تَجْعَلُ
همزه براي استفهام تجعل فعل مضارع مخاطب فیها ظرف و ضمیر مجرور آن به کلمه ارض برمیگردد مَنْ یُفْسِدُ فِیها جمله موصول
وصله و مفعول جمله متصله یفسد فعل مضارع و مصدرش افساد است وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ جمله معطوف وصله بهیئت مضارع و مصدر
آن سفک میباشد الدماء مفعول جمله و جمع، و مفرد آن دم است.
قوله تعالی وَ نَحْنُ نُسَ بِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ- جمله حالیه نحن ضمیر متکلم مبتداء نسبح فعل مضارع و متکلم مع الغیر و
مصدرش تسبیح است.
وَ نُقَدِّسُ لَکَ واو عاطفه نقدس فعل مضارع و متکلم مع الغیر و مصدر آن 416
تقدیس است، و حرف لام براي تأکید در اختصاص و ضمیر خطاب به باریتعالی میباشد.
قوله تعالی إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ انی- حرف تأکید و ضمیر متکلم أَعْلَمُ فعل مضارع متکلم ما لا تَعْلَمُونَ ما اسم موصول و جمله
نافیه.
قوله تعالی وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها علم فعل ماضی و ضمیر فاعل راجع به کلمه ربّک است آدم مفعول اوّل الاسماء جمع محلی
بالف و لام از ماده سمو بمعنی رفعت و یا و سمه بمعنی علامت و نشانه است کلّها تأکید براي کلمه الْأَسْماءَ- ثُمَّ عَرَضَ هُمْ عَلَی
الْمَلائِکَ ۀِ- ثمّ حرف تفریع و ترتیب عرض فعل ماضی و ضمیر فاعل راجع بلفظ ربّک است و ضمیر مفعول راجع به کلمه الاسماء
میباشد فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ فاء حرف تفریع و ضمیر فاعل راجع بلفظ جلاله است انبئونی بهیئت امر و مقول قول و مصدرش
انباء است و جمله مفعول دوم انبئونی میباشد هؤلاء اسم اشاره جمع و راجع به کلمه الْأَسْماءَ کُلَّها است إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قید راجع به
جمله تعجیزي است و ارشاد بقصور ملائکه از شایستگی براي خلافت میباشد.
قوله تعالی قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ.
قالوا فعل ماضی جمع و ضمیر فاعل راجع بملائکه است سبحانک مقول قول و اسم مصدر و منصوب و مفعول مطلق براي فعل
محذوف (سبّحنا) که همواره اضافه باسماء جلالیه و یا ضمیر آن میشود لا عِلْمَ لَنا جمله اسمیه و نافیه أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 1، ص: 417
و تفسیر سبحانک میباشد لا حرف نفی و علم اسم مصدر و مفرد و نکره لنا جار و مجرور الا ما علّمتنا جمله استثنائیه و مفعول دوّم
آن بقرینه حذف شده.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ جمله با تأکید و ضمیر فعل دلالت بر حصر دارد العلیم صفت مشبّه الحکیم نیز از صفات وجودیه باري
صفحه 188 از 235
تعالی است.
قوله تعالی قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ
ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ.
قال فعل ماضی ضمیر راجع بلفظ جلاله ربّک- انبئهم امر و ضمیر مفعول راجع بملائکه و جمله مقول قول است باسمائهم باء حرف
تعدیه و مرجع ضمیر باسمائهم حقایق صفات وجودیهاي است که در کریمه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ذکر شده است.
فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ جمله تفریع لمّا زمانیّۀ و حرف شرط و ضمیر مفعول اوّل و راجع به ملائکه میباشد و کلمه باسمائهم مفعول دوم
و ضمیر مضاف الیه راجع باسماء میباشد قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ جمله جواب شرط همزه براي توبیخ و یا انکار إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ جمله مقول قول و تفسیر إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ میباشد.
اعلم بهیئت مضارع غیب صفت مشبهه السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
سماوات جمع سماء صفت مشبهه از ماده سمو بمعنی رفعت و بلندي است ارض معطوف وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ جمله معطوف ما تبدون
موصول و صله و مفعول انّی اعلم- تبدون فعل مضارع و مصدرش ابداء است وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ- ما موصول تکتمون فعل مضارع
خبر جمله کنتم.